فروغ فرخزاد

 هر کی شعرای فروغ و دوست داره کلیک کنه

باز هم قلبی به پایم اوفتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم در گیر و دار یک نبرد

عشق من بر غلب سردی چیره شد

 

باز هم از چشمه ی لبهای من

تشنه ای سیراب شد، سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد ، در خواب شد

 

بر دو چشم دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو

 

او شراب بوسه می خواهد ز من

من چه گویم قلب پر امید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آ« لذت جاوید را

 

من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را

 

او به من می گوید ای آغوش گرم

مستٍ نازم کن ، که من دیوانه ام

من به او می گویم ای نا آشنا

بگذر از من ، من ترا بیگانه ام

 

آه از این دل ،آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر بیگانه ای

ای دریغا ،کس به آوازش نخواند

 

 

اگه دوست داشتی شعرای دیگه هم براتون میذارم فقط کافیه توی بخش نظر خواهی بنویسید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد